سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند آن است که اندازه خود را بشناسد و در نادانی آدمی همین بس که اندازه خود را نشناسد [امام علی علیه السلام]

آری این صدا هنوز هم می شنوم!

ارسال‌کننده : ح.کنجکاو در : 88/2/9 11:0 صبح

7-8 سال پیش بود. کم کم به این نتیجه رسیده بودم که دیگر انقلاب ما انقلاب بشو نیست. سادگی امام کجا و ویلا نشینی بسیاری از مسئولین طراز اول کشور کجا؟. شجاعت امام کجا و زبونی و خواری عده ای از مسئولین در مقابل بیگانگان کجا؟مردمی بودن امام کجا و غرور و تکبر برخی که فقط دم از نخبه آن هم از نوع اقتصادیش(مافیای قدرت) می زدند کجا؟ کم کم داشتم به این سخن اکبر گنجی پی می بردم که گفت:اندیشه امام به موزه رفته. آری به غیر از رهبرمان دیگر چه کسی دم از اندیشه های راستین امام می زد.بلی اندیشه امام به موزه رفته بود. نه ببخشید! اندیشه امام را بعضی از مسئولین با خیانتشان به امام و انقلاب و شهدا و مردم  به موزه می سپردند. وقتی می توان در ویلا نشست و دم از مردم زد و عمل نکرد چرا بین مردم برویم و ساده زندگی کنیم و به مردم خدمت کنیم. آری تا وقتی کسانی را در اکثر روزنامه های زنجیره ایمان داریم که همیشه از خیانتهایمان تعریف می کنند چرا خدمت کنیم. اصلا داشتم از شعارهایمان هم متنفر می شدم. وقتی کسانی هستند که دم از پیشرفت بدون عدالت می زنند باید از شعارها هم خسته شد. یعنی رسما باید عدالت را هم به موزه سپرد. تا وقتی من در قدرت و ثروت هستم دیگر مردم بد بخت و مظلوم یعنی چه؟ یعنی چه که من هم به اندازه آن ها بخورم ،دیگر این اندیشه های متحجرانه را باید فراموش کرد. آری وقتی دم از اصلاح بزنیم ولی به بهانه آن فقط افساد کنیم چرا باید آن را تعریف کنیم؟ چرا باید خود را به دردسر انداخت ...
تا اینکه انتخابات 84 رسید. این دفعه هم گفتم کسی که در قدرت می آید فقط شعار خواهد داد. او هم مانند قبلی ها . اما نوا، نوای دیگری بود و صدا انگار صدای آشنایی بود. گفتم مگر می تواند؟ حتی کسانی را که به موفقیت او امید داشتند را مسخره می کردم. آخر مگر می توان وابسته به این و آن نبود. وقتی می توان با مبهم حرف زدن فقط از الفاظ سوء استفاده کرد چرا باید رو راست صحبت کرد؟ آخر وقتی می توان به کمک کاسه لیسان افکار قدرت طلبانه خود را (پیشرفت بدون عدالت) با الفاظی زیبا در جامعه جا انداخت چرا باید از عدالت حرف زد. آخر مگر می توان با این همه باند مافیای قدرت و ثروت در افتاد آخر...
اما او آمد. او با کفش هایی ساده آمد او با شعارهای امام آمد. او آمد و در کمال ناباوری به این و آن وابسته نبود. او آمد و بین مردم آمد. او آمد و دم از مستضعفان جهان زد. اما باز هم من امید به دوام او نداشتم . نه او از اندیشه هایش برمی گردد! .مگر می توان با این همه جنگید. مگر می توان در مقابل این همه تخریب ایستادگی کرد. او تنها یک نفر است مطمئنا بعد از دو-سه سال خسته می شود و مثل بقیه...
اما صدایی آشنا می آید. این صدا، صدای امام است. این صدا صدای مستضعفین جهان است. این صدا، صدای مردم محروم سیستان، صدای مردم محروم ایلام است. این صدا، صدای مردم مظلوم غزه است این صدا، صدایی به وسعت تاریخ است آری این صدا را هنوز هم می شنوم این صدا، صدای احمدی نژاد از ژنو است...



کلمات کلیدی : احمدی نزاد، زنو، خدمت