وحدت اصولگرایان و دیدگاه های نوک دماغی!
این روزها همه از مهدی محمدی، محمد حسین جعفریان، حسین قدیانی(البته با زبانی هتاکانه)، مسعود ده نمکی،...گرفته تا حامیان قالیباف و بسیاری دیگر روضه خوان وحدت شده اند. با این تفسیر که اگر اصولگرایان بر سر کاندیدای واحد -یعنی مشخصا قالیباف- وحدت کرده بودند اولا انتخابات یا در دور اول به نفع اصولگرایان تمام می شد و یا به دور دوم می رفت و در دور دوم اصولگرایان بودند که رای می آوردند. و همه قافیه سخنانشان این است که گروهی حزب اللهی سرخود و وحدت ناپذیر من جمله جبهه پایداری با حمایت از جلیلی وحدت را شکستند و مقصر این شکست هستند.اولا باید چند اعتراف اساسی و کارساز بکنم:
اعتراف می کنم که الفاظ اصولگرایی و اصلاح طلبی را قبول ندارم و این الفاظ را ساخته قدرتمداران هر دو جناح می دانم که برای رسیدن به قدرت الفاظ را بازیچه خودشان می کنند. اصولا بنده خودم را متعلق به جبهه ای نمی دانم که کسی مثل علی مطهری(که همیشه با مواضعش سوژه رسانه های بیگانه است) و یا باهنر که سخنان زشت اخیرش در مورد "آقا اجازه" بر سر زبان ها افتاد و یا بسیاری دیگر از قدرت طلبان در آن بگنجند و اصولا تفاوتی بین این افراد و اصلاح طلبان قایل نیستم چه آنکه تاریخ نشان داده که این نوع اصولگرایان ماهیتا تفاوتی با تجدیدنظرطلبان ندارند و در مواقع لزوم مواضعی تندتر از آنها نیز می گیرند.
اعتراف بعدی ام این است که حزب اللهی ها و یا به تعبیری اصولگرایان واقعی در این انتخابات رای نیاوردند. این رای آوری به معنای رویگردانی مردم از تفکر انقلابی نیست چه آنکه رقیب با اختلاف آرای 0.7 درصدی پیروز شد و اکثر آرایی هم که به روحانی داده شد به خاطر شعارهای بی حد و حصر و اکثرا اقتصادی روحانی بود(اصلی ترین شعار ایشان رفع تحریم ها بدون قربانی کردن منافع ملی بود) و می توان این رای را اقتصادی و نه گفتمانی محسوب کرد. با اندک حساب و کتابی در آرا و لحاظ پیش فرض گفته شده در آرای روحانی می توان چنین نتیجه گرفت که مردم بسیار بیشتر از آنچه که ما فکر می کنیم به آرمان ها معتقدند اما بعضا راه رسیدن به آن را متفاوت می دانند. تحلیل بنده این است که رای شکننده به روحانی "نه" به احمدی نژادی بود که دو سال آخر دولتش را به مسخره بازی های سیاسی گذراند و معیشت مردم را فدای آن کرد و رای 50 درصدی مردم به کاندیداهای مدعی اصولگرایی علی رغم تصور منفی که مردم از احمدی نژاد دارند نشان دهنده ارزش مداری قاطبه مردم است.
اعتراف بعدی ام این است که جریانات ارزشی جامعه با کاندیدای مناسبی به میدان نیامدند فی الواقع نه سعید جلیلی به درد می خورد و نه قالیباف و نه ولایتی و نه رضایی. در اول باید بگویم که اگر یک بار دیگر موقع انتخابات با همین کاندیداهای نامبرده شده باشد باز هم بنده سعید جلیلی را انتخاب می کنم چون انسانی بسیار با اخلاص، انقلابی و با تفکرات عمیق در مورد اداره کشور است، اما سعید جلیلی چند عیب بزرگ داشت که او را از کاندیدای مناسب بودن برای جریان ارزشی جامعه دور می کرد(گرچه نسبت به دیگر کاندیداها بسیار بالاتر است):
1. جلیلی توانایی مناسب برای حرف زدن نداشت و آن را می شد در بگو مگوی با ولایتی دید که چگونه به لکنت زبان افتاد و بلافاصله برای اثبات حرف خودش از رهبری خرج کرد. چیزی که احمدی نژاد را فاتح ماراتن 88 کرد قدرت بالای سخنوری اش بود که در مناظرات به عینه آن را دیدیم و توانست با همین وسیله مواضع به حق خود را به مردم بقولاند و علی رغم همه توطئه ها کاندیدای فاتح شود. به نظر بنده چیزی که بسیار زیاد در اقبال به روحانی موثر بود همین قدرت سخنوری او بود که در دوئل با قالیباف بروز کرد و فی الواقع قالیباف را با همین حربه(به عبارات"من سرهنگ نیستم"،"تفکر پادگانی" و "گازانبری" توجه کنید) از صحنه رقابت حذف کرد و رای او را به حداقل رساند. نکته جالب در این انتخابات این است که اکثر رای به روحانی را روستاها و شهرهای کوچک داده اند و جالب تر اینکه در 88 هم رای همین اقشار از مردم احمدی نژاد را پیروز کرد و تنها شباهت بین احمدی نژاد و روحانی قدرت سخنوری این دو است. نکته بسیار جالب تر اینکه تنها شباهت بین جلیلی و میرحسین نداشتن قدرت سخنوری است چیزی که باعث عدم رای آوری هردو شد. 2. جلیلی و ستاد او بسیار اصرار داشتند که از رهبری برای خود خرج کنند یعنی چیزی که به عینه ما در مستند دوم جلیلی و بسیاری از برنامه های تلویزیونی اش دیدیم و به نظر بنده چیزی که باعث می شد رهبری بارها اعلام کند که "رای من را هیچ کسی نمی داند"همین استفاده نابجای جلیلی از رهبری بود که باعث می شد در اذهان عمومی جلیلی کاندیدای رهبری معرفی شود و در صورت رای نیاوردن آن ضربه سنگینی به اعتبار رهبری در جامعه بزند و از این لحاظ این حرکات جلیلی و تیمش را حرکات بسیار خطرناکی می دانم که با تدابیر رهبری به خیر گذشت. 3. عیب بعدی جلیلی نداشتن سابقه مشخصی از او در جامعه بود تنها سابقه ای که از جلیلی در اذهان مانده بود مذاکرات هسته ای بود که جلیلی به نمایندگی از ایران در آن حضور داشت و متعاقب آن تحریم ها بیشتر شد و اذهان عمومی ناخودآگاه به اشتباه این فشارهای غرب را به جلیلی و رفتار او در مذاکرات نسبت می داد و اکثر کاندیداها نیز چه در مناظرات و چه در برنامه هایشان به این تلقی های اشتباه دامن می زدند تا آنجا که روحانی توانست عقب نشینی های بی حد و حصرش از آرمان ها و منافع ملی را با قدرت سخنوری اش توجیه کند ولی جلیلی نتوانست در مورد علت واقعی تحریم ها صحبت کند و از دست آوردهای بی شمارش در مذاکرات دفاع کند. زمان 20 روزه بین کاندیداتوری تا انتخابات اصلا زمان کافی برای زدودن این اشتباه بزرگ از بطن جامعه نبود و همین مورد باعث ضربه بزرگی به اقبال جلیلی در انتخابات شد. 4. عیب دیگر جلیلی ستاد بسیار ضعیفش در انتخابات بود. اکثر افراد مسئول در ستاد جلیلی کسانی بودند که چهره های فرهنگی بودند ولی شم سیاسی نداشتند. شاید اگر انتخابات به جای رقابت سیاسی یک رقابت فرهنگی بود جلیلی با اختلاف بسیار برنده می شد ولی در حوزه سیاست و موج سازی سیاسی بسیار ضعیف عمل کردند و برعکس، ستاد روحانی یک ستاد حرفه ای در زمینه سیاست بود و به خوبی از عهده وظایفش برآمد.
اما در مورد قالیباف باید بگویم که برعکس بسیاری بنده او را یک اصولگرای واقعی نمی دانم و دلیل واضحش این است که بسیار قدرت طلب است و این مورد منافی اصول است. کسی که در 84 کاندیدا شد و شکست خورد و در 88 ستاد تشکیل داد و به زور بزرگان به صحنه نیامد و دوباره در سال 92 با عطش قدرت کاندیدا شد نشان داده که یک اصولگرای قلابی است. اصلا می توانیم همه صحبت های بعضی ها در مورد موفقیت وحدت حول قالیباف درست بگیریم و اینکه این وحدت منجر به ریاست جمهوری قالیباف می شد. خب بعد چه می شد چه عاید مردم می شد و چه عاید اصولگرایی می شد؟ یادمان باشد تنها موردی که باعث شد احمدی نژاد هم به خودش و هم به مردم و هم به کل جریان اصولگرایی ضربات بزرگی بزند حب نفس او بود، حالا قالیباف این ویژگی را به علاوه قدرت طلبی دارد فرض کنید که فردا کشور با چنین فردی در راس قوه مجریه اش چه مشکلاتی در پیش رو خواهد داشت و چه بر سر اصولگرایی خواهد آمد؟ کسانی که ادعای عقلانیت در اصولگرایی می کنند و دم از وحدت می زنند و طلب کارانه حامیان جلیلی را وحدت گریز و ریشه شکست اصولگرایان می دانند باید به جای تحلیل های نوک دماغی به این سوال بزرگ جواب بدهند. تازه اینها با فرض پیروزی قالیباف در دور دوم بود در صورتی که مناظره سوم و فیتیله پیچ! شدن قالیباف توسط روحانی پیشاپیش تکلیف دور دوم انتخابات را معین کرده بود.
تکلیف رضایی که روشن است. اما تکلیف ولایتی را هاشمی در چهارشنبه ی قبل از انتخابات معلوم کرد زمانی که گفت که بین روحانی و ولایتی مردد است و به خاطر رای بالاتر روحانی از او حمایت می کند! و از اینجا می توان ریشه شکست ائتلاف 2+1 و پریدن های ولایتی به جلیلی بر سر مذاکرات هسته ای در مناظره ها را جستجو کرد. پس در نهایت باید گفت که وقعا اصولگرایان با این وضع کاندیداها برای رای نیاوردن در انتخابات آمده بودند.
اما آخرین اعتراف من این است که ما شکست نخوردیم، شکست را کسی خورد که با غیر خدا معامله کرد و به غیر خدا امید بست، شکست را کسی خورد که با نیتی به غیر از نیت الهی وارد انتخابات شد ولو اینکه رای بیشتر را آورد. در آخر می گویم که یک ذره هم از حمایتم از جلیلی پشیمان نیستم ولو اینکه از اول هم او را کاندیدای رای آوری نمی دانستم.
کلمات کلیدی :